کد مطلب:94499 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

خطبه 082-خطبه غراء












[صفحه 205]

وه كه چه زشت است شقاوت و سرشت شیطان، و چه شگفت انگیز است سرنوشت انسان! حمد و ثنا خدائی را سزاست، كه به قدرتش، بر آفرینش برتری یافته و به فضل و كرمش بر ذره های بی مقدار، بركت نزدیكی بخود عنایت فرموده و آفت فتنه و مصیبت را جز او ناجی و دافعی نیست من او را سپاس می گویم، بسبب احسانهای پیوسته و نعمات و الطاف ناگسسته اش تنها به او ایمان می آورم، بدلیل آنكه آغاز از اوست و هستی او بر همه آشكار است جز او، از كسی تمنای رهنمائی ندارم، چه، تنها راهنمای نزدیك به من اوست دست طلب بسویش برافرازم زیرا كه ناتوان و فقیری چون من، جز او توانا و ثروتمندی ندارد. امیدم به دوست چرا كه تنها یاور من اوست. و گواهی می دهم كه محمد محمود بنده و فرستاده اوست. خدای من، رسول خود را برای اجرای امر و فرمانش و بیان حجت و برهانش، بسوی ما فرستاده تا از بیم روز رستاخیز، از مهلكه گناه برهیم

[صفحه 205]

شما ای بندگان خدا، آگاهتان می كنم كه بترسید از عذاب خدا، خدائی كه برای راهنمائی و آشنا گردانیدن شما با نیك و بد، حكایات و مثالها، شاهد آورد زندگیتان را در وقتی معلوم، محدود نمود و بر قامتتان لباس آدمیت بیاراست، و راهها و روزنه های معیشت را برایتان هموار و باز نمود او پروردگاری است كه بر كردار و رفتار شما آگاه آگاه است و نیكی را از چشم دور نمی كند و بدی را با خشم پاسخ نمی گوید. خوان پر نعمت و اجر بی منت برای شما مقرر كرده و با دلایل روشن شما را از كارهای بد بیم داده و براه راست كشانده، و برای هر یك از شما زمانی مقرر و وقتی معین كرده، تا در حیات خود در بوته آزمایش این دنیا پرورش یابید و در آن دنیا سرافراز آئید این سرا، جای امتحان است، و آن جاودانه مكان، جای حساب و كتاب و خانه باقی شماست پس چشمه دنیا سرابی است تیره و تار و آبگاهش پر گل و لای. آرایش ظاهرش خیال انگیز است و طرب خیز، اما نهادش زشت است و غم انگیز. نابودی، هستی اش، تیره گی، فروغش، نیستی، سایه اش، خرابی و ویرانگی پایه و بنیانش می باشد. چون رو بسویش كنی و خواهی كه در او قرار و آرام گیری و مهرش به جان خواهی، همچون توسنی وحشی بزیر پایش افتی

و از دامش نرهی دنیا صیدش را به كام خود كشد و خدنگ مرگزایش را نثار نیازمندانش كند. كمند مرگ را بگردن خواهانش آویزد، و گیتی طلب را به خوابگاه مرگ و به تنگنای خانه ای تاریك و هراسناك برد و به نتیجه نیك و بد كارش او را آگاه كند چنین بود سرنوشت گذشتگان، و چنین است سرانجام آیندگان شگفتا! با اینكه رفتگان را از این فرجام رها نساخت، باز هم بازماندگان پند و اندرز نمی آموزند و دست از گناه نمی شویند آنقدر این رفتگان بروند و آیندگان بیایند و از یكدیگر تقلید و بر هم اقتدا كنند، تا اینكه سرانجام، رشته از هم بگسلد و روزگار معین بگذرد و هنگام پر هنگامه حشر و نشر برسد آنگاه پروردگار، آفریدگان را از درون گورها، از میان لانه پرندگان، و از درون كنام درندگان و عرصه كارزارها بیرون كشد، و آنان بی درنگ بسوی میعادگاه ازلی كه خداوند برای ژنان مقرر داشته، پیش روند. گروهی خاموش و دسته ای بپا ایستاده، و جملگی در صفی آراسته شده اند خداوند همه آنان را پیوسته می نگرد و بكارشان آگاه است و منادی ندای او را بگوش همگان می رساند جامه هائی از خضوع و خشوع، متانت و اطاعت- و گاهی ذلت و خفت- بر آنان پوشیده شود، و آنروز دیگر حیله سازی آن توان را ندارد

كه شعبده در كاری كند و چه بسیار دلهائی كه از هوس افتاده و جانهائی كه غمزده شده است. زمزمه ها خاموش، و قلب ها پر جوش، و از فراوانی خجلت، آب شرم ساری از گریبان ها روان است. ترس از لحظه حساب، زمان عجیب و طاقت فرسائی است! بر اثر غرش ندای دعوتگر حساب و كتاب، گوشها مضطرب و سرها لرزان، و چشمها نگران است كافر به كیفر رسد و عابد راه به پاداش نیك خویش برد

[صفحه 207]

چنین است آغاز و انجام آفرینشی كه آفریدگار توانا مقدر فرموده است. به امرش پا به عرصه وجود نهاده ایم و به قدرتش از خواب مرگ برمی خیزیم. هر به زیر خاك رفته و استخوان پوسیده ای، یكه و تنها برانگیخته شود، و بدقت بحساب اعمالش رسیدگی گردیده و بپاداش كردارش رسد به اینان برای نیكوكاری در این دنیا مهلتی داده شده تا روز قیامشان برسد. براه راست دعوت شده اند تا رستگار شوند. به بركت عمر، مبارك شدند تا قدر خالق خود را بدانند و به كردار نیك خوشنودش كنند، و رنگ شبهه را از آئینه دل بزدایند. بحال و راه خود رها شدند - تا همچون توسنانی كه برای روز تكتازی تربیت شوند- در اصلاح خود بكوشند، و در خوبی ها از یكدگر پیشی گیرند و با شكیبائی و بردباری بسوی آفریدگارشان بروند. چه خوب بود اگر فروغ هدایت را مشتعل تر می كردند وه! كه چه نیكوست این اندرزها، چه ارزشمندند این پندها و چه شفا سازند برای دلهای بیمار كاش این سخنان بدلهای پاك می نشست، و گوشهای شنوا آنرا می پذیرفت و اندیشه های استوار را می سفت و در ژرفنای خردها می نشست پس شما ای بندگان خدا، از بیم زشتكاری خود، از خدایتان بترسید و مانند كسی شوید كه چون پند را شنید از هلاك جا

ن رهید، و اگر مرتكب گناه شد اعتراف و پوزش را با همه جان خرید مانند آن كسی باشید كه از ترس عقوبت، كار نیك بجا آرد و بذر مهر كارد، و در طاعت و بندگی شتابد. در دنیا گرد گناه نرود و در جنگ پیش آهنگ شود و مرگ را با همه جان بپذیرد. كار نیك را برگزیند و از پند دیگران حكمت آموزد. چون او را از سرانجامش بیم دهند، بترسد و هنگامیكه از عملی پرهیز داده شود از آن كار حذر كند چنین كسی، به دعوت خدا و رسولش پاسخ مثبت داده و به سرشت پاك باز گشته، و بر بدی ها توبه كرده و به انبیاء اقتدا نموده است هنگامیكه راه راست را بدو نمایاندند، با چشم باز و دل آگاه آنرا پذیرفته و پر شتاب جویای حق و راستی گردیده، و البته كه رستگار شده است. برای روز رستاخیز توشه بر می گیرد و دل را به نور پاكی منور می سازد با بنای پرهیز، در دل كاخ معاد را آباد می كند و با توشه های نیك، برای روز حشر و به هنگام ضرورت و در تنگنای قبر، پشت خود را قوی می نماید، و سندی از كردار نیك پیش می فرستد پس شما ای بندگان خدا، از بدی بپرهیزید و در پی عبادت و معرفت الطاف خدا روید، كه بخاطر اینها آفریده شده اید، و از زشتی و پلیدی اجتناب كنید كه زیبنده شما نیست. به شایستگی فردوسش

را پذیرا شوید، چرا كه این پاداش كسانیست كه پیمان بندگیش را بجان خریده اند وعده خداوند راست است و اندیشمند از ترس دوزخش در هراس است. پروردگار، شما را با دو گوش از نعمت شنوائی، و با دو چشم از بركت بینائی بهره مند كرد. تا بگوش شنوای خود، ندای خدای را بشنوید، و با چشم باز پای از تاریكی های جهل و بی خبری بیرون گذارید

[صفحه 209]

تن ها را به زیور اعضای گوناگون آراست، تا از هر سو و به هر سو، بگردد. هر عضوی بكار می آید و هر حركتش را سودی و بهره ای باشد. آفریدگان، با بهره مندی از آنها بسود خود براه راست قیام كنند، و با كلید دلها، درهای رحمت خدایرا بگشایند، در حالیكه بر خوان پر بركتش نیاز جان را بر می آورند و از دریای رحمتش سیراب می شوند، در هر قطره ای از بی كرانه دریای رحمتش، نهایت منتش بر شما آشكار است با وسایلی كه در اختیارتان گذاشته، به نعمت عافیت، رد آفت می كنید، اما با اینهمه، قدر و معیاری برای درازای عمر بر شما آشكار ننموده تا به راز و رمز طول عمر خود آگاه شوید. از گذشتگان برایتان نشانه های عبرت آموز و حكمت اندوزی بر جای نهاده، و شما را با چگونگی كامروائی آنان آشنا كرده و حقیقت اجتناب ناپذیر و مرگ آلود آنان را در طول زندگی، یك یك، بر شما آشكار و هویدا نموده، كه چه دراز بود عمرشان و چه كوتاه بود سرنوشتشان پیش از آنكه بخود آیند، مرگ امانشان نداد و دست سرنوشت گریبانشان را فشرد و هلاكت، رشته عمرشان را گسست. حال آنكه برای سلامت جان، گاهواره گورشان مفروش نبود، و گردش روزگار آنان را اعتبار و نصیبی نبخشید پس آیا، آنكه در عنفو

ان جوانی است جز اینست كه در اندیشه پیری است؟ و كسی كه در اوج سلامت و تندرستی است، در انتظار بیماری نیست؟ همانا كسانیكه سالیان دراز در این گیتی زیستند، باز هم از روی جهل و نادانی چشم انتظار آنروز نیستند. حال آنكه نزدیك است فنا و نیستی، و لرزان است دلهای آگاه به سرانجام پریشانی، و در تشویش است جانهائی كه گرفتارند در سختی. چشمهای محنت زده، برای یاری از یاران و عزیزان اشگبار است، و راه گلوها گرفته و خسته پس آیا این یاران و عزیزان، توان بردن رنجها و زدودن غمها را دارند؟ و آیا این بانگ زاری و خواری را فریاد رسی هست؟ وای چه دردانگیز است كه بدانیم، هر یك از آنان در تنگی تنگنای گور خود گرفتار، و سر و جانشان در گرو كردار خویش خواهد بود! ماران و موران و گزندگان، گوشت و پوستش را ذره ذره خوردند، رنجها و حرمانها بتنشان لباس نكبت پوشانید و توفان سخت روزگار خاك جانشان را به یغما برد تن ها با آنهمه زیبائی، از طراوت و شادابی بی بهره شد، و استخوانها و بندهای سخت پوسیده گردید، و جانها در گرو بار گناه فرسوده گشت، در حالیكه، پس از اینها ندای نهانی را به یقین پذیرفتند. اما چه سود كه دیگر جای نیكی و راستی نبود، و دریغا كه كردار زشت

هم دیگر ثمری نداشت و اینك از شما می پرسم: آیا شما پسران و و پدران و برادران و خویشان آن قوم بد سرنوشت نیستید؟ باز هم راه آنان را می پوئید و بر مركب رنجورشان سوار می شوید و گام در جای پای آنان می نهید؟ وای از این سنگین دلی! فریاد از این بی بهره گی! دریغا كه با اینهمه، در پی اصلاح جان نمی روید و پا در بیراهه می نهید! گوئیا گفتار رسولان، برای اینان نبوده و این دنیا بجز برای كثرت مال و منال به چیزی نمی ارزد! و شما آگاه باشید كه گذرگاهتان - یعنی پل دوزخ- لرزنده جائی است كه پیوسته بیم آن می رود كه پایتان به سستی بلغزد و دلها از هول و هراس سقوط در آن، سخت در اضطراب شود

[صفحه 211]

پس ای بندگان خدا، از عقوبتتان بترسید، بسان مرد خردمندی كه دلش را این عقوبت بخود مشغول داشته، و ترس از خدا تنش را رنجور ساخته و عبادت و شب زنده داری و زاری برای خدا، مرغ خواب را از لانه چشمش گریزانده است، در سودای ثواب، چه روزهای داغی كه لب به آب نزند و چه بسیار كه با بی اعتنائی به گیتی، روزنه باز خواهشهای دنیوی را بر هم ببندد، و پیوسته ورد زبانش ذكر خدا باشد ترس از خدا را درمان درد گناه خود می داند، و پرهیز را بر هر چیز مقدم می دارد. دریچه چشم را بر تردید و دو دلی می بندد و قدم بر كوتاه ترین راه راست و روشن می گذارد فتنه و فریب دنیا، او را از كردار پسندیده باز نمی دارد، و بر نادانی ها، دانائی دارد. با چنین راهی كه پیش می گیرد، دلشاد و فرخنده خاطر است، زیرا كه منزلش در بهشت، و خوابگاه خاكینش بسی آرام و راحت و خیالش از روز رستاخیز آسوده است ستایشگر پرهیزكار، از فراز پل لغزنده این گیتی بگذرد و از سر ایمان و صدق و راستی برگ عیشی توشه راه آخرت كند و بر اثر همان حذر از زشتی در این دو روزه مهلت هستی، به عبادت كوشد و بر دیگران پیشی گیرد، و عاشقانه خدا را بپرستد و عابدانه بجان بخواندش امروز را در نگرانی

فردا سر كند، و حوادث شگفت قیامت را از نظر نیفكند. از اینرو سزاست كه فردوس برین جایگاه و پاداش نیكوكاران یزدانپرست باشد، و دوزخ سوزنده جزای بدكاران و گنه پیشگان چه، خدای بزرگ تنها داور دادگری است كه یكی را یاوری كند و دیگری را در نگونبختی گذارد، و در این میان، قرآن كریم دلیلی است برای منكران، و گواهی است از عذاب عظیم

[صفحه 212]

شما را به پرهیزكاری و نیكوكاری وصیت می كنم. از آنچه شما را خدا بدان ترسانده حذر كنید، زیرا كه جای هیچ عذری بجای نگذاشته او با نشانه هائی مبرهن و آیاتی روشن، حجت را بر شما تمام كرده و شما را به همه چیز آگاه نموده و از وسوسه افسون گر ابلیسی كه در سینه ها پنهان شده- و پیوسته فتنه می كند و آشوب می طلبد بیم داده است شیطانی كه نفس گمراه كننده اش با ترانه های دوستی آمیخته شده، و در گوشها نغمه های فریبنده سر می دهد و پیروان خود را به هلاكت و فلاكت مبتلا می سازد اهریمن بد سرشت در وجودتان كاخ خیال انگیز آرزوهای دور و دراز بپا می كند، و زشتی ها را به لباس خوب و پسندیده آرایش و پیرایش می دهد، و گناهان بزرگ را در نظرتان خرد و بی مقدار می نماید. تا اینكه، سرانجام، شما را- یعنی افسون شده خود را- به اوج شقاوت و دنائت می كشاند، و در بند خود گرفتار می سازد، و همچون برده اسیر و به گروگان رفته، به اطاعت امر خود وامیدارد در این هنگام در كمال بی رحمی و پستی، همه آن زیبائی ها و آرایشها و پیرایشها را انكار كرده، و آنچه خرد و بی مقدارش شمرده، بزرگ و با شكوه می نمایاند و برقابت ایمان و اطمینان شما لباس دهشتزای ترس و مرگ

می پوشاند شگفتا كه چه فریبنده ای است شیطان!

[صفحه 213]

شما را به كدامین راز خلقت و حكمت خدا آشنا كنم؟ او پروردگاری است كه بشر را در ظلمت زهدان ها و در لابلای پرده های پوشندهای (همچون غلاف) بیافرید. حال آنكه از آغاز نطفه ای بودید كه ریخته شد و خونی بودید كه سیاه گردیده است. آنگاه آن نطفه، در زهدان، شكل نوزاد به خود گرفت و این نوزاد طفلی شد شیرخوار، و این طفل، كودكی گردید، و این كودك، به حد بلوغ و جوانی رسید. آنگاه خداوند او را دلی آگاه، و زبانی گویا، و چشمی بینا بخشید، تا به راز و رمزها پی برد و عبرت آموزد و گناهان را از خود براند. اما چون این نطفه، نوزاد گردید و آن نوزاد، بحد كمال رسید و جمال یافت و قامتش افراخته شد، نخوت و غرور، وجودش را فرا گرفت و سركشی ورزید و متكبر شد گام در خیل شیطان نهاد. با دلو فراخ عطش، از فراخنای چاه هوس، آب كشید و برای نیل به آرزوهای خود در این دنیا، كوشش بسیار نمود. جانش با هوی و هوس محنت آمیخته شد و بر خواهشهای دل، دل بست و از هیچ گناهی به بیم ناكی نرست اما در این احوال كه بهره ای اندك از هدایت و ضلالت برده بود، ناگهان پنجه مرگ گریبانش بگرفت و نیست و نابودش كرد حال آنكه در زمان حیات، به اینهمه نعمات خداوندی پشت پا زد و ا

ز آن توشه ای برنگرفت. نه اعمال پسندیده دین و آئینش را بجای آورد و نه پای در محراب پاك ثواب نهاد آری در گرماگرم عیش و عشرت، مرگ سراغش گیرد و جان گروگان داده شده اش را طلب كند. پس به اندوه گرفتار شود و در آن حال كه در میان گرداب بیماریهای گوناگون و دردها، و حرمان ها، دست و پا می زند، و پدر مهربان، مادر پر فغان، و برادر جوانش فریادهای سوگوارانه سر می دهند، و های های گریه و وای وای زاریشان بلند است، فرشته مرگ او را می خواند و دریغا كه دیگر اجل مهلتش نمی دهد! پریشانی و آسیمه سری مادر، به حالش سودی نبخشد، چرا كه احتضار و خواب و بیداری حالت مرگ، او را بخود گرفتار كرده، تا اینكه سرانجام در میان آه غمها، و درد رنجها، جان دهد. سپس به آرامی او را در مرگ جامه ای بپوشانند و در میان چوب تابوتش بیفكنند. فرزند و خانواده و خاندانش نالان و گریان، و در میان اندوه و غم گرفتار، او را بر دوش كشند و به خانه تنگ و تنهائی گور برند. آشیانی كه كسی سراغش نگیرد و میهمانش نشود آندم كه مشایعان این از دست رفته، از گورستان باز گردند، گوركنان او را در پوششی از خاك بپوشانند در این حال گوئی، با وجودی پر هول و هراس از پرسشهای گونه گون، و از بیم

لغزش در امتحان، آرام با خود سخن می گوید. وهم ناكترین مصیبت و آفتی كه بر او چیره گردد، آبی سوزنده و آتشی گدازنده است صدای سوختن در میان لهیب سوزان دوزخ، بگوشش می رسد. نه آن شكنجه و درد را لحظه ای درنگی و مهلتی است تا دمی آسوده گردد، و نه او را آسایشی است كه اندكی دردش درمان پذیرد. نه آن كوه درد و رنج را بتواند كه تحمل كند و بر آن طاقت آورد، و نه لحظه در خواب آرامی آسوده اش گذارند، و پیوسته در میان این حرمانها و عذابهای گونه گون مبتلا و گرفتار است. پس اینك، ما برای رهائی از این دردها و رنجها به خدای بزرگ پناه می بریم

[صفحه 215]

ای بندگان خدا، كجا هستند آن كسانیكه خداوند در این گیتی عمری دراز و نعمت های بیشمارشان بخشید؟ كجا بیابم آن بندگانی را كه خداوند آنان را حكمت آموخت تا دانا و بینا شدند، و آنها را مهلت داد. اما آنان این فرصت را به بیهودگی و تن آسائی از دست دادند؟ در سلامت روح و جان، قیامت را بدست فراموشی سپردند و باز هم رسولان، آنان را مهلت دادند، با نیكی و مهربانی از عذاب دردناك آگاهشان كردند و به پاداش بزرگ امیدوارشان نمودند و باز هم نپذیرفتند وای بر بی خبران! بپرهیزید از گناهانی كه آدمی را به پرتگاه هلاكت كشاند، و بد رفتاریهائی كه خداوند را به خشم آورد. شما ای بینایان حكمت و رحمت الهی، وای شنوایان دعوت ایزدی، ای تندرستان و بهره مندان از سلامت دنیائی، آیا گریزی، پناهی، فراری و تكیه گاهی از خشم و رنج خداوند دارید یا ندارید؟ اگر چنین نیست، پس به كجا روی می آورید، و از چه چیزی فریفته و افسون می شوید؟ بهره هر یك از شما، از این گیتی، قطعه خاكی بقدر درازا و پهنای قامت شماست. با رخساری خاك آلوده و وجودی زار و افسرده پس اینك، فرصت و مهلت را غنیمت شمرید اینك كه پنجه مرگ گریبانتان را نگرفته و مرغ روح از قفس تنتان پر نكشیده

، زمان برای رستگاری و پیروزی مهیا است، تن ها سالم و فرصت مغتنم است، مهلت باقی و اراده و اختیار برقرار، زمان برای توبه بی شمارست و لحظه جلب رضای خدا و حاجت نجات جان بسیار بر اینها بكوشید، پیش از آنكه فرصت از دست برود و در تنگنای گور، كار از كار بگذرد، و بیم نابودی در دلتان راه یابد، و مرگ بر سر شما سایه گسترد و پنجه عدالت گریبانتان را بگیرد آماده شوید، و پیش از اینكه رخت از سرای گیتی بربندید، كار نیكی توشه راه كنید، زیرا كه چون فرصت گذشت و هنگام مغتنم از دست رفت، دیگر دریغ و افسوس سودی ندارد


صفحه 205، 205، 207، 209، 211، 212، 213، 215.